چهارشنبه 30 مرداد 1387

آن چه بر گنجی گذشت و آن چه بر باقی می گذرد، کدام شيوه درست تر است؟ روزبه ميرابراهيمی

روزبه ميرابراهيمی
هر دو "وفاداران به دموکراسی" بوده و هستند اما با دو شيوه کاملا متفاوت. عمادالدين باقی ضمن حرکت با مشی "تعامل گرايانه"، بيشتر متمرکز به نهادسازی شد و اکبر گنجی مشغول نظريه پردازی. آيا آنچه اين دو، در طول يک دهه اخير انجام دادند برای جنبش دموکراسی خواهی در ايران مفيد بود؟

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

www.shabnameha.com
roozbeh_mirebrahimi@yahoo.com

کمتر کسی است که در اين سال ها پيگير تحولات سياسی ايران باشد اما نام اکبر گنجی و عماد الدين باقی را نشنيده باشد. دو نامی که بيشتر با نام "قتل های زنجيره ای" گره خورده اند و برای جامعه ايرانی شناخته شده اند.
برای نگارنده اين دو نه تنها دو دوست و برادر بزرگتر بوده و هستند بلکه از مدت ها پيش يک معيار سنجش برای تحليل دو شيوه نيز بوده اند.
درست سه سال پيش در همين روزها بود که مطلبی کوتاه در مورد اين دو نفر و شيوه هايشان نوشتم که حاشيه های زيادی در پی داشت.
( آن مطلب و حاشيه هايش را اينجا http://www.shabnameha.com/spip.php?article85 بخوانيد). در آن مطلب نوشته بودم اين دو دوست قديمی علی رغم برخی اختلافات "نظری" سال های زيادی را همراه هم برای اصلاح و در جهت دموکراسی تلاش کرده اند. عماد الدين باقی دانش آموخته حوزه و دانشگاه بود و اکبر گنجی "دانش" جويی هميشگی. هر دو از حلقه روشنفکران دينی برآمده بودند اما يکی همچنان هم در "عمل" و هم در "نظر" در چارچوب های دينی به تلاش خود ادامه می دهد و ديگری حداقل در "نظر" پا را فراتر از چارچوب های دينی نهاده و نقدهای راديکالی به مفاهيم دينی وارد کرده است. "باقی" پس از دوره اول زندان پا را از "سياست" کنار کشيد و به حوزه "حقوق بشر" و فعاليت های حقوق بشری وارد شد و سعی کرد اگر هر از چند گاهی نيز به "سياست" می پردازد از موضع حقوق بشری باشد ، اما ديگری حتی لحظه ای نيز از دايره "سياست" خارج نشد. "باقی" پس از دوره ای، "تعادل" بيشتر را برگزيد و مشی "تعامل" پيشه کرد و "گنجی" پا در مسير "راديکال" تری نهاد و "برخورد" با سيستم را برگزيد.
از نگاه نگارنده هر دو "وفاداران به دموکراسی" بوده و هستند اما با دو شيوه کاملا متفاوت. عمادالدين باقی ضمن حرکت با مشی "تعامل گرايانه"، بيشتر متمرکز به نهادسازی شد ( تاسيس دو ان جی او فعال در زمينه حقوق بشر) و اکبر گنجی مشغول نظريه پردازی ( قلم فرسای در حوزه های سياسی و دينی و فلسفی و ديدار و تبادل نظر با اساتيد مطرح دنيای نظريه پردازی).
آيا آنچه اين دو، در طول يک دهه اخير انجام دادند برای جنبش دموکراسی خواهی در ايران مفيد بود؟ مطمئنا نمی توان هيچ کدام از اين دو روی (تعامل/تقابل) يک سکه (تحقق دموکراسی) را نفی کرد.هر دو برای عمل خود توجيه و تحليل داشته و دارند. يکی زودتر و با سرعت بيشتری مسير را طی کرد و به نتايجی رسيد که هم اکنون بر تغيير سيستم می انديشد و ديگری کمی ديرتر در عمل در وضعيتی قرار گرفته است که شايد بيشتر از گذشته به "درستی يا نادرستی" شيوه برگزيده اش می انديشد.(۱)
عماد الدين باقی چند وقتی است که برای چندمين بار به زندان رفته است. شمار پرونده هايش آنقدر هست که هنوز محکوميت اولی به پايان نرسيده است دومين و سومين پرونده ها در جريان صدور حکم قرار دارند. از عجايب علم حقوق همين بس که وی تا بحال برای يک "جرم" در چندين پرونده حکم گرفته است.عمادالدين باقی را می توان در اين سال ها يک منتقد "تعامل گرای مسالمت جو" با سيستم حکومتی ايران دانست.منتقدی که در چارچوب فعاليت های "انجمن دفاع از حقوق زندانيان" برای پيشبرد و بهبود بخشيدن وضعيت "دربند ها" تعامل را با حفظ اصول پيشه کرد. "باقی" مدت ها بود که در مواضع، راديکال نبود و جانب احتياط را رعايت می کرد.برای سيستم حکومتی چون جمهوری اسلامی برخورد با يک منتقد اهل "تعامل" کم هزينه تر از برخورد با يک منتقد "لجوج" است. شيوه "باقی" دست های "شوم" آن اراده حاضر در حکومت برای پرونده سازی های زنجيره ای و نگاهداری طولانی مدت وی در زندان را بازتر نگاه داشته است.حاکميت در مواجه با "باقی" به اين نتيجه رسيده که برخورد با وی هزينه چندانی را پی ندارد و مشی وی "آرامش" و تحمل است.
اما در سوی ديگر، اکبر گنجی مدت ها است که شيوه متفاوتی را برگزيده است.او در افشای "قتل های زنجيره ای" همراه "باقی" بود و برای همين تلاش، شش سال زندان را تحمل کرد.همانقدر که دوران اول زندان "باقی" با کمترين صدا همراه بود اکبر گنجی دوران زندان را با سر و صدای فراوانی دنبال کرد.از زندان مقالات منتقدانه ای می نوشت و به خارج از زندان ارسال می کرد.(۲)صاحبان قدرت را يکی پس از ديگری بی رحمانه نقد می کرد و از همان زندان "مانفيست جمهوری خواهی" را به نگارش درآورد و منتشر کرد.نوشته ای که بسياری آن را خروج از چارچوب های اصلاح طلبی دانستند و حتی برخی از اصولگرايان به سوی "مرتد" خواندن وی پيش رفتند.(۳)
گنجی راديکاليزم را در همان زندان تا حدی بالا برد که صراحتا رهبری جمهوری اسلامی را به باد تندترين انتقادات گرفت و حتی مسئوليت اتفاقات احتمالی عليه جان خود را متوجه "آيت الله خامنه ای" دانست. آيا شيوه "گنجی" در برخورد با سيستم حکومت در ايران درست بود؟
زمانی که گنجی سال آخر زندان خود را آن هم در حالی که کمترين مرخصی در طول شش سال محکوميت شامل حالش شده بود می گذراند در محافل سياسی و مطبوعاتی زمزمه هايی شنيده می شد که اراده ای در حکومت نمی خواهد وی از زندان آزاد شود. دست ها به کار افتاده بود تا پرونده های جديد ديگری را به جريان اندازد تا با محکوميت های زنجيره ای چند باره وی را برای مدت طولانی تری در زندان نگاه دارند. "مانيفست جمهوری خواهی"اش از نگاه همان اراده حکومتی کافی بود تا برايش محکوميتی طولانی به همراه داشته باشد.
اما تداوم شيوه "برخورد بی نرمش" وی با قدرتمندان حاکم، بازی را به گونه ديگری رغم زد. اعتراض و اعتصاب غذای پر سر وصدای وی تاکتيکی مناسب بود که نتيجه اش منتفی شدن پرونده های آماده وی بود.وی آنقدر برای صاحبان قدرت مزاحمت ايجاد کرده بود که وقتی برای دريافت جايزه ای بين المللی عازم روسيه شد مجوز خروجش صادر شد تا شايد حاکميت از "شر مزاحمی لجوج " خلاص شود. گنجی با شيوه خود هزينه های برخورد با وی را بالا برده بود.او که در هر صورت هزينه های گزافی را پرداخته بود پس هزينه طرف مقابل را هم بالا می برد.
شايد اين دو فرد – باقی و گنجی- تنها نمونه های سنجش اين دو شيوه نباشند. برای مثال می توانيد نگاهی گذرا به مواضع احمد قابل ( که چندين نوبت صريح ترين انتقادات را به رهبری علنا منتشر کرده است )در مقايسه با هادی قابل بياندازيد. می توانيد به بررسی مواضع عيسی سحرخيز در مواجه با حکومت بپردازيد و يا به کارنامه احمد زيدآبادی توجه کنيد.
در اشل ديگر می توانيد به سرنوشت "تعامل گرايانه" سيد محمد خاتمی و يا مهدی کروبی با حکومت و سرنوشت شان بنگريد.آيا هزينه ای که حکومت برای برخورد با تعامل گرايان می پردازد کمتر است يا با طيف ديگر ميدان؟
گذار به دموکراسی و پيش برد روند دموکراتيزاسيون سيستم های حکومتی هميشه يک مدل و الگو نداشته و نمی تواند داشته باشد.در چنين مواقعی سيستم های مختلف بر اساس ميزان ظرفيت انعطاف پذيری به اصلاح واکنش های متفاوتی نشان می دهند.
در اين ميان مطالعه شيوه های سياست ورزی در عرصه های مختلف رويارويی با سيستم های پيشا دموکراسی بخصوص در جامعه ای مانند ايران و سيستم سياسی مانند جمهوری اسلامی خالی از لطف نيست.
برای رسيدن به هر مدلی نياز به فعالان وفادار به آن آرمان و هدف است که برای رسيدن به خواست جمعی خود حاضر به پرداخت هزينه باشند. اصولا سياست ورزی در هر سيستمی هزينه بردار است و در سيستم های غيردموکرات هزينه ها با درجات بالا و بسيار بالا همراه است. هر کنشی در هر سيستمی يک سويش حکومت قرار دارد که تعيين روش و برگزيدن شيوه های کنش سياسی در نتايج حاصله تاثير بسزايی دارد.

پی نوشت:
(۱) چند ماه پيش که "باقی" به مرخصی آمده بود همين پرسش را با او مطرح کردم و پرسيدم آيا هنوز معتقديد شيوه تان درست بوده؟مباحثه ای با هم داشتيم که محتوايش بماند به وقتش.
(۲) يادم هست در آن زمان من مسئوليتی در يکی از روزنامه های سراسری داشتم و بحث داغ روز اعدام در ملا عام بود.چندين مقاله از اکبر گنجی که در زندان بسر می برد از طرف يکی از اشنايان برای من ارسال شده بود که تا سر حد امکان برخی از آن ها را منتشر کردم. اما پس مدتی با فشار بخشی از دستگاه قضايی کلا اسم گنجی از صفخات روزنامه ها حذف شد و ديگر حتی مقالات جامعه شناختی وی نيز مجوز انتشار نمی گرفت.
(۳) در همان روزها رسانه های محافظه با انتشار اخباری سعی داشتند "مانيفست جمهوری خواهی" را توهين به دين و خروج از اسلام تفسير کنند ومقدمات صدور حکم ارتداد وی را اماده کنند.يکی از سرمقاله نويسان روزنامه رسالت آن روزها با نوشتن مقاله ای در اين زمينه به قول خودش تلاش کرد "تا موضوع را جمع کند تا ماجرا به حکم ارتداد نکشد".

Copyright: gooya.com 2016