جمعه 8 شهریور 1387

برای ديده شدن بايد با ديد باز رای داد، انتخابات کانادا و جامعه ايرانی، سعيد سلطانپور


انتخابات ميان دوره ای برای سه حوزه انتخاباتی گلف (انتاريو)، وست مانت ويله ماری ( کبک) و سنت لامبرت (مونترال) در ۸ سپتامبر و حوزه دان ولی غربی در ۲۲ سپتامبر از سوی استفان هارپر اعلام شد.
در سه حوزه حزب ليبرال و در حوزه سنت لامبرت حزب کبک در پارلمان فدرال نماينده داشت. حوزه دان ولی غربی که از سال ۱۹۹۳ توسط جان گادفری وزير کابينه نمايندگی می شد، با اعلام بازنشستگی او در نوامبر ۲۰۰۷ خالی می شد، گرچه او تا روز اول آگوست هم به عنوان نماينده باقی مانده بود تا برای جلوگيری از هزينه انتخابات در اين حوزه به ليبرال ها کمک کند.
در ۶ اگوست ۲۰۰۸ اداره انتخابات کانادا به رهبر حزب ليبرال ـ استفان ديان و ديگر نامزدهای انتخاباتی ليبرال تا آخر سال ۲۰۰۸ فرصت داد که مبلغ ۱.۷ ميليون دلار بدهی های مربوط به هزينه های انتخاباتی خود را پرداخت کنند و در حقيقت به آنها مهلت بيشتری برای بازپرداخت داد. ديان مبلغ ۲۵۰ هزار دلار به افراد و بانک بدهکار است.
طبق قانونی که محافظه کاران از مجلس گذرانيدند انتخابات برای پنج سال و در سال ۲۰۰۹ برگزار می شود، مگر اينکه دولت بر اساس رای عدم اعتماد سقوط کند.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

استفان ديان همچنان در وحدت داخلی حزب مشکل دارد. برنده شدن باب ری از حوزه تورنتو مرکزی که باعث پيروزی ديان در مقابل رقيب اصلی و نامزد عمده حزب"مايکل ايگناتيف" شد به ديان کمک کرده و حضور وی کمک زيادی به حزب در اتاوا کرده است، ولی پررنگ شدن باب ری به معنی کم رنگ شدن مايکل ايگناتيف که معاون حزب و رهبر اصلی در پارلمان بود، شد.
هارپر که به خوبی به ضعف ليبرال ها و ديان آگاه است می داند که ديان و ليبرال ها امکان و شهامت وارد شدن به انتخابات را ندارند، زيرا در صورت باخت ديان، حزب بايد دوباره هزينه های زياد انتخابات رهبر جديد را تقبل کند و بدهی های قبلی دست حزب را بسته است.
به عنوان نمونه در حالی که سربازان کانادائی قرار بود که در سال ۲۰۰۹ از افغانستان خارج شوند ولی بدليل ضعف ليبرالها و فشار هارپر مجبور شدند که ماموريت نيروها را تا سال۱۱ ۲۰ تمديد کنند، زيرا عدم تصويب اين طرح و نيز رای عدم اعتماد به بودجه که در آن محافظه کاران تغييرات در لايحه مهاجرت را به عنوان يک مجموعه گنجانده بودند، به معنی رای عدم انتخاب و برگزاری انتخابات جديد بود .

در نظرخواهی ها دو حزب ليبرال و محافظه کار برابر هستند و هارپر برنامه وسيعی را برای جلب آرای مهاجرين انتاريو که کليد اصلی برنده شدن هر حزبی ست، در پيش گرفته است.
اعلام کمک ۸/۷ ميليارد دلاری برای نوسازی تاسيسات زيربنائی انتاريو در ۲۵ جولای و کمک ۵/۱ ميليارد دلاری برای بهبود حمل و نقل شهری و ۹۶۰ ميليون دلار برای بهبود حمل و نقل تورنتو در مارچ ۲۰۰۷ از جمله برنامه های انتخاباتی برای جذب آرای انتاريو برای محافظه کاران است.

ليبرال ها و محافظه کاران و منافع جامعه ايرانی کانادائی

قبل از هر چيز لازم به توضيح است که اگر وضع اقتصادی آمريکا خوب باشد منافع آن و اثرات آن در اقتصاد کانادا و زندگی مردم کانادا تاثير مستقيم دارد و بالعکس هم صادق است. البته چند ماهی طول می کشد تا اثرات منفی و يا مثبت اقتصاد آمريکا که بزرگترين وارد کننده از کاناداست مشخص شود. بنابر اين از نظر اقتصادی چندان تفاوت جدی بين دو حزب نيست.
تفاوت عمده بين ليبرال ها و محافظه کاران از نظر سياسی ست که شايد بشود آن را مانند تفاوت دمکرات ها و جمهوری خواهان آمريکا دانست. اين سياست با رهبری حزب ليبرال و وابستگی سياسی به آمريکا، شدت و ضعف پيدا می کند. حزب محافظه کار عموما در راستای سياست های آمريکا حرکت می کند. برايان مالرونی و هارپر دو نمونه ی روشن محافظه کار و ژان کريتين و پل مارتين و پير ترودو نمونه های ليبرال با گرايشهای مختلف در حزب ليبرال هستند.
محافظه کاران اخيرا سعی کرده اند که به اقليتها برسند بر عکس ليبرال ها که با مهارت تمام به اقليتها رسيده اند ولی در عمل هيچ کدام حاضر نيستند که اقليتها را در سياست های تصميم گيری کلان مشارکت واقعی بدهند. مشارکت اقليتها بر اساس فشارهای اقتصادی و سياسی آنها بر روی احزاب به وجود آمده است.
بد نيست در مورد حزب نيو دمکرات (ان. دی .پی) هم اشاره کنم که پايگاه آن بيشتر سفيدهای متوسط درآمد است. حتی کارگرانی هم که متحد اين حزب بودند مانند اتوموبيل سازی ـ که البته سال گذشته از حزب انشعاب کردند ـ نيز به اين گروه بندی اجتماعی وابسته هستند نيودموکراتها اصولا فرصت طلبانه شعار مخالفت را سر می دهند، زيرا بنا به تجربه ی تاريخی می دانند که امکان به دست گرفتن قدرت در سطح فدرال را ندارند.
در اين موارد بايستی جداگانه با ذکر دلايل نوشت که فعلا از آن صرف نظر کرده و به نقش جامعه ايرانی و ديده شدن آنها در صحنه سياسی می پردازم .
در حوزه دولت های استانی (بريتيش کلمبيا و انتاريو) وزرای هندی و چينی تبار داريم، ولی در سطح کشوری در کابينه پل مارتين ليبرال يک وزير هندی تبار که از ان دی پی به ليبرال پيوسته بود، حضور داشت. اين در حالی است که نيمی از ساکنان کانادا و نيمی از تورنتو را مهاجران مخصوصا آسيائی ها تشکيل می دهند.
البته وزرای اروپائی غربی تبار زياد هستند.

ايرانيها و حزب ليبرال

بنابر شنيده ها ايرانيان بزرگترين کمک کنندگان حزب ليبرال هستند، ولی در ازای اين کمک ها پاسخ شايسته عمومی نگرفته اند. در يک مورد من اطلاعاتی را با يکی از ايرانی های فعال که ارتباط و نفوذ زيادی هم در حزب ليبرال دارد در ميان گذاشتم ولی او گفت متاسفانه رهبران حزب ليبرال حرف های ما و تجارب ما را جدی نمی گيرند. او که نمايندگی يک جريان ايرانيان ليبرال را دارد به خوبی به اين آگاه است که رشد و اعتبار جامعه ايرانی به اعتبار همه می افزايد و در اين راستا از هزينه کردن مالی برای اين اعتبار کوتاهی نمی کند. در حالی که عده ای فرصت طلب هم بوده اند که در عدم حضور تمامی جامعه ايرانی خود را به عنوان نماينده ايرانيان به نمايندگان احزاب سياسی جا زده و از اين راه برای خود اعتبار ساخته بودند. نمونه آن هم دريافت کمک از دولت استانی برای ساختن کاميونيتی بود ولی بعد از گذشت دو سال همچنان به کسی پاسخگو نمی باشند. آنها حتی از اين کمک دولتی هم استفاده نکرده اند و حاضر هم نيستند که اقلا مانند جناح ديگر ايرانيان ليبرال از سرمايه خود هزينه کنند و هم خود اعتبار بيشتر و منافع بهتری پيدا کنند و هم جامعه ايرانی امکان و اعتبار بيشتری به دست بياورد.
يک جريان سوم ليبرالی هم هست که به تازگی تشکيلاتی را علنی و سازماندهی کرده اند. تعدادی از اين جريان، سال گذشته در نامه ای به برخی از نمايندگان مجلس ( سوزان کديس نماينده مجلس از تورن هيل) به گفته شاهد قيد کرده بودند که در مورد مسائل سياسی ايرانی ها، آنها نماينده ايرانيها هستند. اين در حالی بود که اين تشکيلات در حال نوشتن اساسنامه ی خود بود و هنوز رسميت پيدا نکرده بود.
اينها که ادعا دارند قرار است برای ايرانيها کار کنند زمانی که دانشجويان ايرانی را در دانشگاه تورنتو دستگير می کنند، کاری نمی کنند. کسی که از اين دانشجويان دفاع نکند آيا توان و شهامت دفاع از منافع جامعه ايرانی را دارد؟ زمان ثابت خواهد کرد که عکس گرفتن با نمايندگان و کار پيدا کردن در بخش دولتی دکانی شده است يا نه.
در دوران انتخابات گذشته، ايرانيان به طور منفرد به احزاب مختلف و بويژه ليبرال ها رای داده اند ولی در ازای اين رای دادن ها چيزی که به درد خور باشد نگرفته اند. اينکه نوروز به عنوان روز رسمی شناخته شد کار خوبی است ولی دردی از مشکلات سياسی و اقتصادی و تبعيض های شديد عليه نيروهای متخصص که در ايران با تبليغات غير واقعی کانادا به عنوان مهاجر وارد کانادا شده و سالها بايستی برای تاييد مدارک خود تلاش کنند، نيست.
موج جديد مهاجران ايرانی سياسی نيستند که برای پناهندگی و اقامت مديون کانادا باشند. آنها تحصيلات و دانش خود را به کانادا به قيمت بسيار نازلی عرضه می کنند در حالی که کشورهای صنعتی ديگری هم هستند که می توانند شرايط بهتری را برای آنان فراهم کنند.
در کانادا رای به کسی داده نمی شود مگر اينکه رای دهنده به روشنی منافع خود و يا گروه خود را در آن ببيند و بسته به طرز تفکر سياسی و اجتماعی و اقتصادی به حزبی رای می دهد. ما بسيار شنيده ايم که ايرانيها به دليل اينکه دوستی آنها را معرفی می کند و يا به دم خانه ما می آيند و با ما دو کلام فارسی هم صحبت می کنند در رودربايستی مانده و به آنها رای می دهيم.
در انتخابات بعدی که به نظر می آيد سراسری باشد( زيرا خبرهايی از انحلال پارلمان به گوش می رسد) جامعه ما بايستی به نماينده ای رای بدهد که قول بدهد در مجلس خواهد ايستاد و از بدرفتاری سفارت کانادا در تهران و تبعيض و رد کردن های فله ای به بهانه های قانونی در صحن پارلمان سخن بگويد.
اين حداقل خواسته ای است که می شود داشت و کمتر سياستمداری است که به اين خواسته تن ندهد. در دنيای سياست اگر رای بدون شرط داديد ديگر نمی توانيد ادعائی داشته باشيد.
يک بار بر اساس منافع دسته جمعی جامعه ايرانی رای بدهيم آنوقت همه سياستمداران و دولتمردان ما را جدی می گيرند.

تلافی جويی سفارت کانادا در تهران

به گفته مسئول جشنواره تيرگان تعداد زيادی از هنرمندان ايرانی دعوت شده از طرف سفارت کانادا رد شدند. خسرو سينائی به دليل بی احترامی لقای آمدن به کانادا را به عطايش بخشيد.
به گفته مدير کنفرانس ايران شناسی به ۹۰% اساتيد و صاحب نظران که برای اين کنفرانس مقاله فرستاده و پذيرفته شده بودند ويزا داده نشد.
ادعای سفارت کانادا اين است که آنها ممکن است کانادا را ترک نکنند.
به راستی اگر هنرمندی به کانادا بيايد، آيا می تواند انحصار هنری را که در دست گروه بخصوصی است بشکند؟ مگر سعيد راد و بهروز وثوقی توانستند کاری در اين زمينه پيدا کنند که دل بقيه هنرمندان از حسرت بازی نکردن در هاليوود بلرزد .
مگر غير از اين است که بسياری از استادانی که به کانادا آمده اند و اگر توانسته اند کاری در بخش دانشگاهی پيدا کنند حقوقشان به مراتب کمتر از استادان رنگ نژاد برتر بوده است که حالا افسوس سفر به کانادا و اقامت در آن را داشته باشند.
همانگونه که حق کانادا می دانيم که مقرارت رواديد برای شهروندان خارجی را وضع کند، ولی آنها نمی توانند به هموطنان ما بی احترامی کنند و آنها را ساعتها در صف های طولانی نگه دارند در حالی که به راحتی می توانند تدبيری برای از بين رفتن اين صف های طولانی بينديشند.
در اين رابطه من با برايان ويلفرت نماينده ليبرال از ريچموندهيل گفتگو کردم. او گفت که در اين مورد شنيده است و دفتر وی برای اين افراد نامه هايی فرستاده است، ولی از سوی ديگر گفت که او در تهران نيست و واقعا شرايط را نمی داند.
از ديويد امرسون وزير امور خارجه جديد از طريق ای ميل سئوال کردم وی نيز همزمان با ارسال سئوال من به وزير مهاجرت، همان حرفهای تکراری وزارت امور خارجه را تکرار کرد که در کانادا وزارتخانه مهاجرت مسئول ويزاهاست و الی آخر. يعنی هر وزيری پاسخ را به ديگری حواله می کند. و اين داستان ادامه دارد. البته افراد ديگری هم به صورت انفرادی نامه نوشته و امضا جمع کرده اند ولی به جائی نميرسد، زيرا سياستمداران در اين مورد ساکت هستند و دليلی هم برای دخالت نمی بينند.
زمانی که دولت بوش در صدد باز کردن دفتر منافع در تهران برای تسهيلات صدور ويزا برای ايرانيان است، هارپر کاسه داغتر از آش شده و از آنجا که در مقابل دولت جمهوری اسلامی کم آورده است، دست به اقدامات تلافی جويانه عليه شهروندان عادی ايرانی که هنرمند و يا استاد و يا مادر و خواهر و همسر دانشجوئی است زده است که عملی غير اخلاقی و نقض قوانين حقوق بشر و اصول کانادا است.

Copyright: gooya.com 2016