سه شنبه 22 اردیبهشت 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

داستان های من و عبدالکريم سروش و تحريم انتخابات، ميزان

می گويند ميرزا ابوالقاسم قمی هنگامی که از اساتيد بر جستۀ عصر خود شده بود برای ارشاد مردم به زادگاهش جاپلق يکی از روستاهای ازنا رفته و در آنجا اقامت گزيد. ملای روستا که در آنجا جايگاهی داشت و با ورود ميرزای قمی موقعيت خود را ازدست رفته می ديد، تصميم گرفت که به هر صورت ممکن ميرزا را در بين مردم خوار نموده و اهالی روستا را وادار به بيرون کردن وی نمايد. به اين منظور طرحی را آماده کرد و همۀ مردم روستا را که از دانش نوشتن و خواندن محروم بودند در مسجد جمع کرد، مريدانش وسايل لازم را آماده کردند، ملای روستا رو به ميرزای قمی کرد و گفت: آشيخ اگر سواد داری بيا و اينجا بنويس مار. ميرزا که از توطئه بی خبر بود روی تخته ی از پيش آماده شده نوشت (مار). ملا بلافاصله رو به مردم کرد و گفت ایّها الناس ببينيد اين شخصی که خود را عالم و مرجع دينی معرفی می کند حتی نوشتن مار را هم بلد نيست و بلافاصله تصوير ماری را در آنجا ترسيم کرد و گفت شما خود قضاوت کنيد آيا اين که من نوشته ام مار است يا آن که اين شخص نوشته است، همه يک صدا گفتند نوشته ی شما مار است. آنگاه با تحريک ملا مردم به جرم دروغگويی و بی سوادی کتک مفصلی به ميرزا زدند و او را از روستا بيرون کردند.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


دکتر عبدالکريم سروش طی گفتگويی با سايت خبری روزآنلاين در مورد اشخاص و گروه‌های سياسی مدافع تحريم انتخابات گفته است:
«من به آنها قصه چاه کنی را گفتم که چاهی کنده بود و نمی‌دانست خاک آن را کجا بريزد. دخو به او گفت يک چاه ديگر بکن، اين خاک‌ها را در آن بريز. بقيه داستان معلوم است. اين آدم تا آخر عمرش چاه می‌کند. خاک اولی را می‌ريخت در دومی، دومی را در سومی... گفتم ما يک انقلاب کرديم، يک عالم خاک از چاه جامعه آورديم بيرون. حالا مانده‌ايم که اين خاک‌ها را کجا بريزيم. شما می‌گوييد يک چاه ديگر بکنيد؛ ولی باز همان سئوال مطرح می‌شود. خاک چاه دوم را کجا بريزيم؟ ما نمی‌توانيم عمری را به چاه کنی سپری بکنيم».
بازگويش اين داستان توسط سروش دراينجا، همان شکل مار است و بيرون کردن ميرزای تحريم از ده توسط ملای انتخابات. تحريم را باانقلاب يکی کردن و شکلی ناهنجار برای انقلاب ترسيم نمودن و مردم را از آن تصوير کريه گريزاندن کار ملای ده است و با ادعای اصلاحات هم خوانی ندارد. اگر آقای سروش با تعقل داستان خويش را بازخوانی کند، متوجه می شود که اين داستان چاه کنی در حقيقت داستان خود و دوستان خويش است که هر ازچندی چاهی را به نام انتخابات می کنند و درپی آن با فزونی جستن مصائب و مشکلات که همان خاک ها باشند مواجه می شوند که بااين "عالم خاک " چه بايدشان کرد. آنگاه دخوی ماهر ما به آنان پند می دهد تا چاهی ديگر، اين باراما به نام کروبی بکنند و الی نهايت عمر...ادامه دهند.
ازيک فلسفه خوان بعيد است ندانسته، از سوئی " تحريم انتخابات" را با "انقلاب" يکی بداند و از سوی ديگر مصائب و مشکلات موجود را خاک همان چاه انقلاب تلقی نمايد. نداند که انقلاب نه زبان دارد که دروغ بگويد و نه دست دارد که حکم قتل عام را امضاء کند و شکنجه کند و ظلم کند و... و نداند که انقلاب جهت اصلاح امور صورت می گيرد وگرنه نام شورش برآن می نهادند. آری آقای سروش خوب می داند که اين ذهن مخرب انسان ها است که با اصل قراردادن قدرت، مصائب و مشکلات به وجود می آورد. آنها را به پای انقلاب نوشتن فرار از واقعيت ها و به تصوير کشيدن مار به جای نوشتن آن می باشد. بنابر اين، خوب می داند که تحريم انتخابات در بستر و مسير ايجاد تحول در نظام قرار دارد، آگاه يا ناآگاه آن را با انقلاب يکی دانسته که به نظر می رسد بر خلاف دوستانش که تحريم را عملی انفعالی می دانند، برداشت درستی باشد. اما ايشان گويا نگران مصائب و مشکلاتی هستند که اين تحول نظام يا انقلاب، به زعم ايشان از خود توليد خواهد کرد. به اين دليل قيام به ضد "انقلاب" کرده اند و چارۀ کار را در "اصلاحات"، يعنی کندن چاه انتخابات ديده اند!
اين نگرانی بيهوده است زيرا همان طور که در بالا آمد، انقلاب يا تحول به دليل اينکه خواست جامعه است، به سوی اصلاح امور و ارتقاء کرامت انسانی حرکت می کند. برعکس آن، اين روشی که به اصلاح طلبی معروف می باشد، تا کنون جز چاه کنی مستمر ثمرۀ ديگری برای مردم دربر نداشته و پس از اين هم نخواهد داشت. آقای سروش بايد به خاطر مبارکشان داشته باشند که برای بهبودی و بهروزی مردم، از ابتدای انقلاب در چندين انتخابات شرکت داشته و تلاش نموده اند که تا هم اکنون ادامه دارد. نتيجۀ اين تلاش ها و رهبری ها همين وضع موجود است که می بينيم. به قول مولانا:
ما دراين انبار گندم می کنيم
گندم جمع آمده گم می کنيم
آن همه قول ها، تعهدها، تلاش ها برای آزادی عقيده و آزادی های اجتماعی، جامعۀ مدنی، مبارزه با فساد، مبارزه با تماميت خواهی، شرکت دادن مردم در امور و... که توسط دوستان آقای سروش برای رسيدن به حکومت سرداده می شدند چه نتايجی برجا گذاشته اند که حالا بازهم دخوی ماهر ما، ما را به کندن چاهی ديگر می خواند؟
می نينديشيم آخر ما به هوش
کين خلل درگندمست از مکر موش
شايد وظيفۀ کسانی مانند آقای سروش يافتن سبب ساز از ميان رفتن و به ثمر نرسيدن اين همه تلاش برای ارج نهادن به کرامت انسان در کشور ما باشد، نه فريب دادن يا تشويق کردن مردم به تکرار مکررات و کندن چاه در پی چاهی ديگر. در واقع، وظيفۀ آنان يافتن آن موشی است که در اين همه تلاش اصلاح طلبی، با وجود در دست داشتن حکومت، خلل ايجاد کرده و می کند. ما همه گونه کانديدای رياست جمهوری را آزموده ايم، هيچ يک از آنها نگفته است که خواستار بهبودی وضع مردم نيست. همۀ آنان ادعا کرده و می کنند که برای بهروزی مردم کار و تلاش می نمايند. آن سبب ساز در کجا خود را پنهان کرده است که کشور را همواره و بدون وقفه به سوی نابودی سوق می دهد؟ ترساندن مردم از يک تحول اساسی در نظام موجود به معنی قبول اين وضع وادامۀ آن نيست؟
موش تا انبار ما حفره زدست
وزفنش انبار ما ويران شدست
آن موشی که کشور را به ويرانی کشانده، نه انسان ها بلکه نظامی می باشد که انسان ها را به گروگان خويش گرفته است. دلبستگی شما و دوستان شما و يا هر انسان ديگری به اين نظام، به هيچ وجهی قابل توجيه نمی باشد و با مقدس خواندن آن از سوی آقای خاتمی، جز شرک و بت پرستی نامی ديگر نمی توان بر آن دلبستگی نهاد. نتيجۀ اين دلبستگی به نظام اين است که آقای سروش پس از آن همه تلاش های اصلاح طلبی، همواره تمنای کمی آزادی و عدالت را از رئيس جمهوری آن هم از نوع اصلاح طلبش دارد و در همان گفتگو ادامه داده است: «من توقعم از رياست جمهوری اين است که فضا اندکی باز بشود که اهل انديشه و اصلاح بتوانند در جامعه مدنی، کاری بکنند. مطبوعات قدری آزادتر باشند؛ مردم کمی آزادتر باشند و سايه ترس، از روی سر مردم کنار برود. قوه قضاييه قدری پاکيزه‌تر بشود. مثلا من در شعارهای آقای موسوی کمترين چيزی نديدم که نسبت به قوه قضاييه حساسيتی نشان بدهند؛ در حاليکه قلب طپنده دموکراسی و عدالت ـ حالا نام دموکراسی را هم نبريم، بگوييم عدالت ـ در قوه قضاييه است؛ اگر چنين شجاعتی و چنين اراده‌ای وجود نداشته باشد بقيه دستگاه‌ها نمی‌توانند کاری بکنند».
اين گونه التماس کردن برای اندکی آزادی و ذره ای فضای باز و نبودن سایۀ ترس و... بعد از سی سال تلاش برای آزادی مردم، دروغ کسانی را آشکار می کند که در پی تداوم اين وضع هستند و مردم را از تحول در نظام می ترسانند. فرض کنيم آقای کروبی به رياست جمهوری رسيد و به شما کمی از آن چه درخواست کرده ايد داد، چهارسال بعد چه خواهيد کرد؟ چرا به آن مردمی که از آن ذره ها هم محروم اند فکر نمی کنيد؟ چرا خود را از غفلت از حقوق و کرامت خويش رها نسازيم و به جای گدائی ذرات، به حقوق حقۀ خويش نرسيم؟ البته برای رسيدن به آن ها لازم می آيد متحول شد و متحول کرد. متحول شدن به معنای آگاه شدن به حقوق خويش و متحول کردن به معنای تحول نظام موجود در مطابق کردن آن با کرامت و حقوق انسان می باشد.
اول ای جان دفع شر موش کن
وانگهان در جمع گندم جوش کن
پس برای رهائی از اين جهنم چاه کنی و دست يابی به اصلاحات، به جای القاء ترس و نااميدی و حقارت به جامعه، لازم است دو موش را دفع کنيم. اول موشی که در ذهن ما حفره زدست و قوۀ تعقل ما را دچار نقصان کرده و ما را ازحقوق و کرامت خويش غافل گردانده است. دوم موشی که در کشور ما حفره زدست و انبارهای ما را به ويرانه تبديل کرده است.

Mizan.57@gmail.com





















Copyright: gooya.com 2016