شنبه 8 اسفند 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

هر کی نخوره خره! طنز ابراهیم رها، اعتماد

در شبي سرد و زمستاني در حالي که باران شديدي مي باريد خاله پيرزن نشسته بود پاي تلويزيون و داشت يک فيلمي را که در آن يک عده انسان به شدت غيور و سفت(،) وارد يک خوابگاهي مي شدند تماشا مي کرد.

در آنجا مي ديد که عده يي جهت تعليم و تربيت بهينه تعدادي محصل دانشگاه از ابزار پيشرفته و نوع امروزي ترکه آلبالو استفاده مي کردند و در نهايت فيلم نشان مي داد انصافاً چوب هميشه تره/ هر کي نخوره خره، و چنان اين اقدام مفيد و انساني سريعاً جواب مي داد که مي شد آثار تربيت شدن اين افراد را به وضوح در نواحي مختلف بدن تماشا کرد،



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


در همين حين يکي به خاله پيرزن تلفن کرد. او گفت؛ الان دارم فلان فيلم را مي بينم، بعداً زنگ بزن. کسي هم که پشت خط بود گفت؛ اي شيطون يوتل ست مي گيري؟ و خاله پيرزن گوشي را گذاشت. بلافاصله صداي در به گوش رسيد. سعيدي از مسوولان سپاه پشت در بود. آمد داخل و گفت؛ «دشمن از راه دموکراسي مي خواست به اهدافش برسد.»

خاله پيرزن هم گفت؛ البته کور خوانده بودند و شما عزيزان از طريق زدن فک دموکراسي راه رسيدن به اهداف شان را کاملاً مسدود کرديد. ننه جان هر چه بلا و مصيبت است از دست اين دموکراسي است و شکر خدا که شما ديگر چيزي براي اين مقوله قبيحه باقي نگذاشته ايد و عنقريب است که باقي مانده آن را هم ريشه کن کنيد. سعيدي ننه جان، تو و دوستانت اگر همين صورت ظاهر اين عمل ناشايست و بي ناموسي را هم بالکل از بيخ ببريد ديگر همه چيز رو به راه مي شود.

همين طور که خاله پيرزن راهکارهاي ريشه کن کردن دموکراسي را به سعيدي ياد مي داد صداي در در فضاي خانه کوچک پيچيد و وقتي خاله پيرزن پرسيد کيه؟ جواب شنيد؛ من مهدي کروبي هستم. خاله پيرزن در را که باز کرد گفت؛ ننه جان حال علي تان بهتر شد؟ کبودي ها رفت؟ حالا چه خبر؟ کروبي هم گفت؛ من دو تا درخواست داشتم.

اول اينکه يک ميدان در شهر را به ما بدهند تجمع کنيم. امنيت راهپيمايي هم با خودمان تا معلوم شود چقدر مردم مي آيند. عرض دوم ام هم اين است که اگر امکان دارد رفراندوم برگزار کنيد.

خاله پيرزن چشم هايش را جمع کرد تا با دقت بيشتري به چهره کروبي نگاه کند. بعد پرسيد؛ ننه جان شما مثل اينکه در وقايع پس از انتخابات و بعد از خوردن گاز اشک آور و باتوم خيلي بهت خوش گذشته، يعني تا علي تان را به کشتن ندهي ول کن نيستي نه؟ خوبي ننه کلاً؟، باشه ننه من الان زنگ مي زنم ميگم. فکر کنم تا فردا بعدازظهر رفراندوم برگزار کنن، برو يه گوشه بشين خشک شي فعلاً


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016